شهید علیرضا داوودی

نسخه چاپيارسال به دوستان
با عنوان «بالا‌تر از رهایی»
زندگینامه سردار شهید علی رضا داوودی کتاب شد

خبرگزاری فارس: زندگینامه سردار شهید علی رضا داوودی با عنوان «بالا‌تر از رهایی» به همت نویسنده دفاع مقدس خوزستانی، گردآوری و چاپ شد.

خبرگزاری فارس: زندگینامه سردار شهید علی رضا داوودی کتاب شد

به گزارش خبرگزاری فارس از هفتکل، کتاب «بالا‌تر از رهایی» شامل زندگینامه و وصیت نامه سردار شهید علی رضا داوودی از شهدای محوری این شهرستان و یکی از فرماندهان گردان حضرت سلمان در عملیات کربلای 4 است.

این کتاب توسط یکی از رزمندگان و نویسندگان دفاع مقدس شهرستان هفتکل به نام «روز علی قربانی» جمع‌آوری و منتشر شده که در نوع خود کم نظیر است.

در کتاب بالا‌تر از رهایی، خاطرات کوتاهی از زبان خانواده، دوستان و همرزمان سردار شهید علی رضا داوودی نگاشته شده که خواننده را با روحیات و دوران‌های مختلف زندگی این شهید عزیز آشنا می‌کند.

در مقدمه این کتاب ارزشمند آیاتی از قرآن مجید و همچنین رهنمودهایی از بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) و رهبر معظم انقلاب در خصوص عظمت و بزرگی شهدای عزیز آورده شده است.

این کتاب با تیراژ 3 هزار جلد توسط انتشارات دانش بیگی و با همکاری کنگره سرداران، امیران و 253 شهید شهرستان هفتکل منتشر شده است.

سردار شهید علی رضا داوودی در سال 1343 در در یک خانواده‌ای مستضعف و مذهبی هفتکل دیده به جهان گشود، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در‌‌ همان زادگاهش با موفقیت سپری کرد و با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به صف مجاهدان راه حق پیوست.

شهید داوودی همزمان با حضور در جبهه دوران دبیرستان را طی کرد و در آزمون تربیت معلم نیز پذیرفته شد.

این معلم هفتکلی دوران آموزش تربیت معلم خود را در شهرهای یاسوج، مشهد، تهران و دزفول سپری کرد و پس از آن برای خدمت به مردم محروم باغملک رهسپار یکی از روستاهای آن دیار شد و به تعلیم و تربیت پرداخت.

این شهید در عملیات کربلای 4 به عنوان فرمانده یکی از گروهان‌های گردان حضرت سلمان منصوب شد و در تاریخ 4 دی مال سال 1365 در منطقه عملیاتی شلمچه و در‌‌ همان عملیات کربلای 4 به آرزوی خود یعنی شهادت در راه خدا نایل شد.

در جستجوی شهید

 
 در اهواز مسئول انتقال شهدا بودم.یک روز پیرمردی مراجعه کرد وگفت:فرزندم شهید شده ودر اینجاست .باتعجب سراغ لیست شهدا رفتم .اما هرچه گشتیم مشخصات پسر اونبود.پیرمرد اصرار می کرد که آمده تا پسرش رابا خودش ببرد!من هرچه می گفتم که چنین مشخصاتی در میان شهدا نداریم بی فایده بود.پیرمرد مرتب اصرار می کرد.یادم افتاد چند شهید گمنام در مقر داریم .نا خوداآگاه پیرمرد را به کنار شهدای گمنام بردم .شش شهید رادید اما واکنشی نشان نداد.اما با دیدن شهید هفتم جلو آمد فریاد زد:الله اکبر...این فرزند من است.بعد هم اورا در آغوش کشید پسرش را صدا می کرد.اما این شهید هیچ عامل مشخصه ای نداشت !نه پلاک،نه کارت ونه...پیرمرد گفت:عزیزان ،این پسر من است می خواهم اورا با خودم به شهرمان ببرم .

تشییع پیکر شهید دکتر شهریاری (عکس)

از خدا خواستم خودش ما راکمک کند.با دقت یکبار دیگر نگاه کردم.در میان بقایای پیکر شهید تکه های لباس ویک کمربند بود.کمربند پر از گل بود.نا امید نشدم باید نشانه ای پیدا میکردم روی لباس هیچ نشانه ای نبود به سراغ کمربند رفتم .آن را برداشتم   وشستم.چیز خاصی روی آن نبود.بیشتر دقت کردم.ناگهان آثار چند حرف انگلیسی نمایان شد.چهار بار کلمه  mکنار هم نوشته شده بود این یعنی اسم شهید که پدرش ساعتی پیش برای ما گفته بود:میر محمد مصطفی موسوی .پدرش این نشانه را هم گفته بوداین که پسرش اسم خود را اینگونه می نوشته با لطف خدا وتلاش بسیار فهمیدیم این حروف را خود شهید نوشته.وما خوشحال از اینکه این شهید گمنام به آغوش خانواد اش باز گشته .پیکر شهید رابا گلاب شستیم ودر پارچه سفیدی قرار دادیم وروز بعد هم به سوی مشهد فرستادیم .اما این پدر ازکجا می دانست که فرزندش پیش ماست!!

راوی:عباس مشعل پور

منبع:کتاب کرامات شهدا ص۹۹

اسم حضرت زهرا (س)

 

يك بار اتفاق افتاد كه بچه ها چند روز مي گشتند و شهيد پيدا نمي كردند. رمز شكستن قفل و پيدا كردن شهيد، نام مقدس حضرت زهرا (س) بود. 15 روز گشتيم و شهيد پيدا نكرديم. بعد يك روز صبح بلند شده و سوار ماشين شديم كه برويم. با اعتقاد گفتم: «امروز شهيد پيدا مي كنيم، بعد گفتم كه اين ذكر را زمزمه كنيد:
دست و من عنايت و لطف و عطاي فاطمه (س)
منم گداي فاطمه، منم گــــــداي فاطمه (س) »


تعدادي اين ذكر را خواندند. بچه ها حالي پيدا كردند و گفتيم: «يا حضرت زهرا (س) ما امروز گداي شماييم. آمده ايم زائران امام حسين (ع) را پيدا كنيم. اعتقاد هم داريم كه هيچ گدايي را از در خانه ات رد نمي كني.»
همان طور كه از تپه بالا مي رفتيم، يك برآمدگي ديديم.

 كلنگ زديم، كارت شناسايي شهيد بيرون آمد. شهيد از لشگر 17 و گردان ولي عصر (عج) بود.يك روز صبح هم چند تا شهيد پيدا كرديم. در كانال ماهي كه اكثراً مجهو ل الهويه بودند. اولين شهيدي كه پيدا شد، شهيدي بود كه اول مجروح شده بود. بعد او را داخل پتو گذاشته بودند و بعد شهيد شده بود. فكر مي كنم نزديك به 430 تكه بود.بعد از آن شهيدي پيدا شد كه از كمر به پايين بود و فقط شلوار و كتاني او پيدا بود. بچه ها ابتدا نگاه كردند ولي چيزي متوجه نشدند. از شلوار و كتاني اش معلوم بود ايراني است. 15 _ 20 دقيقه اي نشستم و با او حرف زدم و گفتم كه شما خودتان ناظر و شاهد هستي. بيا و كمك كن من اثري از تو به دست بياورم. توجهي نشد. حدود يك ساعت با اين شهيد صحبت كردم، گفتم اگر اثري از تو پيدا شود، به نيت حضرت زهرا (س) چهارده هزار صلوات مي فرستم. مگر تو نمي خواهي به حضرت زهرا (س ) خيري برسد.بعد گفتم كه يك زيارت عاشورا برايت همين جا مي خوانم. كمك كن. ظهر بود و هوا خيلي گرم. بچه ها براي نماز رفته بودند. گفتم اگر كمك كني آثاري از تو پيدا شود، همين جا برايت روضه ي حضرت زهرا (س) مي خوانم. ديدم خبري نشد. بعد گريه كردم و گفتم عيبي ندارد و ما دو تا اين جا هستيم؛ ولي من فكر مي كردم شما تا اسم حضرت زهرا (س) بيايد، غوغا مي كنيد. اعتقادم اين بود كه در برابر اسم حضرت زهرا (س) از خودتان واكنش نشان مي دهيد.
در همين حال و هوا دستم به كتاني او خورد. ديدم روي زبانه ي كتاني نوشته است: «حسين سعيدي از اردكان يزد.» همين نوشته باعث شناسايي او شد. همان جا برايش يك زيارت عاشورا و روضه ي حضرت زهرا (س) خواندم.

راوی:حاج حسین کاجی  

منبع:کتاب کرامات شهدا

میلاد نور

 

 

 

 

اغنیا  مکه روند و فقرا سوی توآیند

جان فدای تو مولا که حج فقرایی

میلاد نور مبارک

 

سلام شب میلاد امام رضادرحرم رضوی دعاگویم

وصیت نامه شهید حجت‌الله رحیمی

تصویر شهید حجت الله رحیمی

عکس شهید حجت الله رحیمی

عکس شهید حجت الله رحیمی

عکس شهید حجت الله رحیمی

عکس شهید حجت الله رحیمی

شهید حجت الله رحیمی

شهید حجت الله رحیمی

شهید حجت الله رحیمی

شهید حجت اله رحیمی

از خونه که می رفت از مادر بزرگش خداحافظی کرد... مادر بزرگش گفت آقا حجت کجا؟

گفت مناطق عملیاتی .... مادر بزرگش گفت دم عیده بمون عزیزم ..

خندید و گفت باید برم شاید شهید شم ..اینجاست که در باغ شهادت بازه ..

چند روز بعد دیدند مسئولین شهر باغملک آمدن منزلشون ...

تعجب کردند .. سکوت عجیبی همراه با بغز مجلس رو فرا گرفته بود .. ناگهان بغزی ترکید ...

حاج آقا هاشمی عمامه از سر درآورد و رو به پدر حجت کرد و گفت انا لله وانا الیه راجعون ..

حجت شهید شد .

وحجت شد شهید نسل سومی ها




بسم رب الشهدا

اتاق آقا حجت توسط خود ایشان سه سال و نیم پیش طراحی شده بوده...

هنگامی که نوزده سال داشتند...

عکس های شهدا را میبینید و عکس های خودش را که کنار ایشان نصب کرده بوده با جملاتی چون:

آخرش حاجتمو من می گیرم و ...

فضای ساده و معنوی اتاق، از کاغذهای روغنی پس زمینه ی دیوار که به عکس شهدا و امام ایشان مزین شده گرفته تا دو مبل کهنه و تمیز،تخت خواب،کتابخانه و رایانه در حجره دوازده متر مربعی شهید حجت را در عکس های زیر میتوانید مشاهده کنید...

شهید حجت بر ورودی آن نوشت حجره شهید حجت رحیمی

الان هم شده نماد و سمبل  جوانان بسیجی نسل سوم انقلاب

حجره شهید حجت

حجره شهید حجت

حجره شهید حجت



متن کامل وصیتنامه مداح بسیجی دانشجوی شهید کربلایی حجت‌الله‌ رحیمی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد باغملک به شرح زیر است: بسم رب‌الشهدا و الصدیقین،

هر کس که پیمان والا دارد بیاید/ هر کس هوای کربلا دارد بیاید (فان مع‌العسر یسرا، ان مع‌العسر یسرا)، (پروردگارا تو خود گواهی بر من چه می‌گذرد.) بارالها !خدایا! دوری خانه، پدر، مادر، برادر و خواهر را خدایا ! بی‌خوابی‌های فراوان را خدایا! دنیا و خواری‌هایش و همه چیز خوب و بدش را تحمل می‌کنم، ولی دوری تو را یک لحظه تحمل نخواهم کرد. خدایا! تو را سپاس می‌گزارم که این بار سعادت را نصیبم کردی، تا در راه خودت و اهل بیتت و شهدای خالصت حضور داشته باشم و آرزو دارم خالصانه از من بپذیری. خدایا! چشم طمع به بهشت تو نیز ندارم، زیرا عبادت‌هایم را برای این به درگاهت می‌کنم که تو را لایق عبادت می‌دانم و تو را عادل می‌دانم؛ و می‌دانم تنها بودن در جوار تو سعادت حضور در قیامت توست که انسان را سعادتمند می‌کند. خدایا! سال‌ها و ماه‌هاست که به دنبال دست یافتن به وصال خویش، شهرها و آبادی‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها و بیابان‌ها را پشت سر گذاشته‌ام ولی هنوز خود را نشناخته‌ام. با کاروانی از دوستان و عزیزان حرکت کردم، در هر مسیری، بر سر هر کوی و برزنی یکی یکی، از عاشقان و مخلصان تو جدا گشتم، یک یکشان به سوی تو پرواز کردند و شهد شهادت را نوشیدند و این من بودم که از قافله جامانده‌ام. همیشه به یاد شهدا شال عزا بر گردن نهادم و همیشه در این فکر بودم که چگونه می‌توان عاشق شد؛ عاشق الله، شیفته الله تا مرا جز انصار حسین قرار بدهی و درجه رفیع شهادت را نثارم کنی. آری خدای مهربان، این بار نیز دنبال رسیدن به وصال خویش حرکت کردم، شاید به آرزوی خویش دست یابم. خدایا! وقتی اسلام و انقلاب در خطر باشد دیگر این سینه را نمی‌خواهم. خدایا! مکش این چراغ افروخته را و مسوز این سوخته را و مران این بنده آموخته را. معشوقا !اگر بپرسی حجت ندارم، اگر بسنجی بضاعت و اگر بسوزانی طاقت… معبود من! اگر مرا به جرم بگیری تو را به کرم بگیرم و حاشا که کرم تو از جرم من بیشتر است. الهی! اگر با تو دوستی نکردم، دشمنی هم نکردم، گریخته بودم، تا تو مرا خواندی و بر خوان خود نشاندی. خدایا !عاشق در برابر معشوق آن حد عشق می‌ورزد تا که بمیرد، من هم آنقدر عاشق تو هستم که می‌خواهم در راه تو، تکه تکه شوم. خدایا! مرا به صراط شهدا و صراط امام ثابت بدار تا شرمنده آنها نشوم و با روی سفید به دیدارشان بیایم. خدایا! در این سرزمین مقدس و خونین سوگند می‌خورم که تا آخرین نفس پیرو راه امام و شهدای عزیزم باشم. خدایا! من رضای تو را و لقای تو را بر خوشی دنیا ترجیح می دهم. خدایا! اجر و مزد ما را در جوارت به ما عنایت کن. بارالها! هیچ در خودم لیاقت وصل به لقای تو را نمی‌بینم، ولی امیدم به عفو و بخشش توست. خدایا! از جمع یاران جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده‌ام مساز، زیرا به عشق شهادت به درب خانه‌ات می‌آیم. پروردگارا! تو خود گفتی هر که عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود و هر که را عاشق باشم شهیدش می‌کنم و خون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت. خدایا! من عاشق توام، پس خون بهایم را که شهادت است به من پرداخت کن. محبوب من! شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی و نه برای راحتی شخصی می‌خواهم؛ بلکه از آنجا که شهادت در راس قله کمالات است و بدون کسب کمالات، شهادت میسر نمی‌شود، می‌خواهم و خوشا به حال آنان که با شهادت رفته‌اند. بارالها! جندالله را که با سوگند به ثارالله در سنگر روح‌الله برای شکست عدوالله و استقرار حزب‌الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه‌الله گردیده حمایت فرما. ای سید و مولای من! بگذار این دیدگان دیگر نبینند، بس است هر چه دیده‌اند، بگذار این گوش‌ها دیگر نشنوند، بس است هر چه شنیده‌اند، بگذار این دست و پاها دیگر حرکت نکنند، بس است هرچه جنبیده‌اند. خدایا !دوست دارم تنهای تنها بیایم، دور از هر کثرتی؛ دوست دارم گمنام گمنام بیایم، دور از هر هویتی. خدایا! اگر بگویی لیاقت نداری خواهم گفت: لیاقت کدام یک از الطاف تو را داشته‌ام. یا سیدی و مولای !ابراهیم را گفتی که عزیزترین فرزندش را قربانی کند و او اسماعیل را مهیا کرد، هنگامی که پدر کارد را نزدیک گلوی فرزندش آورد، ندا آمد دست نگهدار، ابراهیم آزمایش خود را (پس) داد ولی اسماعیل هنوز به آن درجه تکامل نرسیده بود… زمان زیادی گذشت که عزیزترین فرزند آدم در راه خدا قربانی شد و آن هم حسین بن علی (ع) بود… پروردگارا! قلبم مالامال عشق تو است و از شوق عشق تو و (عشق) به حسین (ع) تو می‌تپد. جانا! جان ناقابلم که امانت توست را بپذیر و از خطاهایم درگذر که من فراق تو و طاقت و تحمل عذاب تو را ندارم. بارالها! من همان بنده‌ای هستم که سال‌ها در گمراهی به سر برده و عصیان اوامر تو را کرده‌ام، اما اینک معترفم به گناهانم و اقرار می‌کنم به اینکه در اشتباه بوده‌ام، پس از گناهانم در گذر و توفیق لقایت (شهادت) را که نصیب شهدای راهت می‌کنی نصیب من هم کن. بارالها! تو را شکر می‌گویم که به من آگاهی بخشیدی تا اینکه بدانم کیستم و از کجایم و به کجا می‌روم. خدایا !در شهادت چه لذتی است که مخلصان تو به دنبال آن اشک شوق می‌ریزند و این گونه شتابان‌اند. خدایا! هدایتم کن، زیرا می‌دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است. خدایا! هدایتم کن تا ظلم نکنم، زیرا می‌دانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است. خدایا ! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است. خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانه‌ای است. خدایا! ارشادم کن که بی‌انصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد، شرف ندارد. خدایا! معرفتمان ده که بس بی معرفتیم، صبرمان ده که بسیار عجولیم، بصیرتمان ده که ببینیم آنچه نادیدنی است، کورمان کن که نبایسته‌ها را نبینیم و جز تو منظر نظر نباشد، بینشی عطا کن که اهل ثمر شویم و فکری ببخش تا به عظمتت پی ببریم و معرفتی یابیم، دستی ببخش تا دستگیر باشد و جز تو به سوی کسی دراز نشود، قدمی عطا کن که در راه تو بپیماید و قدرتی که در خدمت تو باشد. پیامبر گرامی اسلام (ص) آورده است هر کس صادقانه آرزوی شهادت کند، خداوند به او ثواب آن را عطا خواهد کرد، هر چند به شهادت نرسد. راه کاروان عشق از میان تاریخ می‌گذرد و هر کس در هر زمان بدین صلا (ندا) لبیک گوید از ملازمان کاروان کربلاست. تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو / ببین باقیست روی لحظه‌هایم رد پای تو خادم‌الشهداء: کربلایی حجت‌الله رحیمی